به گزارش سرویس حوادث"جام نیـوز"، پدر و مادر مقتول به قضات دادگاه گفتند، تنها به خاطر دو نوهشان حاضر شدهاند دامادشان را ببخشند و از حق قصاص خود بگذرند. این مرد در آخرین دفاع از خود گفته بود که بداخلاقیهای همسرم باعث شد او را به قتل برسانم.
بعدازظهر روز دهم فروردین 90 به مرکز فوریتهای پلیس خبر رسید در جریان درگیری خانوادگی در یکی از روستاهای شهرستان رباطکریم، مردی همسرش را با چاقو زخمی کرده است. مأموران وقتی به محل حادثه رسیدند مرد جوانی را دیدند که مقابل خانهای ایستاده و با چهرهای آشفته و دستانی خونآلود خود را به پلیس معرفی کرد و گفت: «من همسرم را با چاقو کشتم. او...».
مأموران گشت کلانتری منجیل آباد وقتی وارد خانه شدند با جسد خونین زنی جوان روبهرو شدند. با انتقال جسد به پزشکی قانونی مشخص شد نرگس 24 ساله بر اثر ضربههای چاقو به گردن، کمر و شکم کشته شده است.
عبدالله – عامل جنایت- هم در بازجوییها گفت: برای گذران عید نوروز به همراه همسر و دو فرزند خردسالمان به منزل پدرزنم در شهرستان رفته بودیم. روزهای اول بخوبی گذشت اما نمیدانم چه شد که نرگس سر ناسازگاری گذاشت و با حرفها و رفتارهای عجیبش همه چیز را خراب کرد.
من هم عصبانی شدم و جلوی همه افراد فامیل به او گفتم: «وقتی به تهران برگردیم تو را تکهتکه خواهم کرد.» زمانی که به خانه برگشتیم زنم به بدرفتاریهایش ادامه داد و روز حادثه در حالی که سیگار میکشیدیم، با یک چاقو بالای سرم ایستاد و جر و بحث راه انداخت.
من هم چاقو را از دستش گرفتم و در حالی که بسیار عصبانی و خشمگین بودم او را با چاقو زدم. اما خیلی زود پشیمان شدم. ولی افسوس که دیر شده بود!
عامل قتل، در شعبه چهارم دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد و قضات دادگاه او را با توجه به درخواست والدین همسرش به قصاص محکوم کردند.
اما در حالی که قرار بود عبدالله چند روز قبل پای چوبه دار برود پدر و مادر همسرش او را بهخاطر نوههایشان بخشیدند و او از قصاص نجات یافت.
او صبح دیروز از جنبه عمومی جرم محاکمه شد و قضات دادگاه او را به 5 سال و 6 ماه حبس محکوم کردند. با توجه به اینکه وی از سال 90 در زندان بوده و در این مدت تغییرات زیادی داشته قرار است بزودی آزاد شود.
ایران
110
این اخبار را از دست ندهید:
پیشنهاد کثیف عمه ام را قبول کردم / شب ها برای تن فروشی به خیابان می آیم
به نرگس گفتم وقتی به تهران برگردیم تو را تکهتکه می کنم / از کاری که کردم پشیمانم
از خانه فرار کردم و باید خرجیم را در می آوردم / شبها به خانه فرهاد می رفتم
تکرار ماجرای شاهرخ و سمیه / می خواستم با سحر ازدواج کنم
پسر شهردار در یکی از ویلاهای مجلل به همراه چند تن ازدوستانش دستگیر شد